چرا باید تنها نیز سفر کرد

سفر چه ارزشی دارد بدون آن کسی که در مواجهه با یک فضای مسحورکننده او را از ذوق به خود بفشارید، بدون آن عکس‌های دسته جمعی که ثابت می‌کنند چقدر جوانی ما زیباست، بدون آن مکالمات صادقانه‌ای که تنها پس از نیمه شب و زیر آسمان یک شهر دور ممکن می‌شوند، و بدون آن هجوم آرامش بعد از برگشتن او که رفته بود چوب جمع کند و دل نگرانش بودید؟

فکر می‌کنم برای جواب دادن به سوال بالا، اول باید به این پرسش پاسخ داد که جوهره‌ی سفر چیست؟ آن چیست که سفر را سفر می‌کند و اگر نباشد سفر در حقیقت چیزی نیست جز روزمرگی که رنگ عوض کرده؟ من می‌گویم «پیش‌بینی‌ناپذیری». اگر این را بپذیریم، در سفری که مسافر می‌داند وقتی سوار قطار شود چه کسانی در کوپه‌اش خواهند نشست، وقتی به مقصد برسد بعد از دقیقا چند ساعت برای نهار کدام غذای معروف آن منطقه را در کدام غذاخوری خواهد خورد، و وقتی در اوج خوشگذرانی این فکر از ذهنش بگذرد که این هم تمام خواهد شد چه کسی او را در آغوش خواهد کشید و تسکینش خواهد داد و در یک کلام، مطمئن باشد که هر وقت پایش سر بخورد یک نفر دستش را خواهد گرفت، دیگر این سفر، جز در ظاهر، چه تفاوتی با پرسه زدن در شهر خود دارد؟
به نظر من پیش‌بینی‌ناپذیر بودن سفر در دو موقعیت فرصت بروز می یابد: یکی مواجهه با فضاها، بناها، موقعیت‌ها و آدم‌هایی که در شهر خود مسافر حضور ندارند و دومی مواجهه با افکاری که کمتر در زندگی روزمره‌ی مسافر از ذهن او گذر می‌کند. مواجهه دسته اول، وقتی با اندکی فراغ بال و زمان‌هایی برای «هیچ کاری نکردن» همراه شود، بستر را برای مواجهه با آن افکار غیرمعمول فراهم می‌کند که به زعم من مواجهه‌ای دشوارتر و ارزشمندتر است. از سوی دیگر، وقتی مسافر با آدم‌هایی همسفر می‌شود که آشنا یا تا حدودی شبیه به خودش هستند با اتمسفری آشنا احاطه می‌شود و در نتیجه بستر موقعیت‌ها، رفتارها و تصمیم‌های آشنا و پیش‌بینی‌شدنی فراهم می‌شود. همچنین، همسفر، چه آشنا و چه اهل مریخ، توجه و زمان طلب می‌کند و عدم وجود توجه و زمان برای خود، باعث می‌شود مسافر در سفر هم از آن افکار پیش‌بینی‌ناپذیر بگریزد. به همین دلایل من فکر می‌کنم در سفر تک‌نفره بیش از هر زمان دیگری جابجا شدن از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر به معنای حقیقی سفر نزدیک می‌شود.

علاوه بر این، ما آنقدر به انجام بیشتر کارها با همراهی دیگران عادت کرده‌ایم که «به تنهایی انجام دادن یک کار» شده است هم معنی «انجام ندادن آن کار» یا «انجام آن کار بدون حضور هیچکس»؛ تصور ما از به تنهایی قدم زدن در کوچه‌های آن شهر دیگر، تصویر یک زن یا مرد نیست که در دقایق آغازین روز کشف می‌کند پشت پیچ آن کوچه چه نهفته است، بلکه کوچه‌های خالی شهر را تصور می‌کنیم که رنگ رهگذری را به خود نمی‌بیند. ما حضور خود را از یاد برده‌ایم، فراموش کرده‌ایم که اگر لازم باشد به تنهایی یک موقعیت ناشناخته را مدیریت کنیم یا از یک تجربه جدید لذت ببریم همیشه می‌توانیم روی حضور خودمان، این فرد صاحب عقل، تجربه و بینش، حساب کنیم.   

دلیل دیگر من برای تنها سفر کردن به این برمی‌گردد که اگر در جامعه ایران سفر تک‌نفره‌ی یک مرد عجیب باشد، سفر تک‌نفره‌ی یک زن بارها عجیب‌تر است و این دیدگاه چندان بی اساس نیست. بخشی از فضاهای شهری و حتی روستایی ایران برای یک زن تنها امن نیستند اما مقصر اصلی این شرایط دزدها و زورگیرها و متجاوزها نیستند بلکه آنانی هستند که با سلب حق حضور در شهر از زنان صورت مساله را پاک کردند. من این حق را مطالبه می‌کنم و یکی از شیوه‌های من برای مطالبه آن و مقاومت در برابر شرایط موجود، حضور پیدا کردن در موقعیت‌هایی است که به عنوان یک زنِ تنها در آن احساس راحتی – و گاهی احساس امنیت – نمی‌کنم. شاید عاقلانه به نظر نرسد اما به نظر من خطر کردن یکی از ویژگی‌های بنیادین مقاومت و مبارزه است و امروزه دیگر مسیر امنی باقی نمانده که به احقاق حق حضور تمام و کمال یک زن در شهر منتهی شود.

در پایان توصیه می‌کنم اگر تنها سفر می‌کنید در ارزیابی خود از شرایط به غریزه و احساستان اطمینان کنید. اگر حستان به شما می‌گوید که شرایط امن نیست آن شرایط را ناامن در نظر بگیرید و با آن احساس نجنگید. آگاهی از این که شرایط کنونی چگونه است شما را نسبت به نشانه‌ها حساس و هوشیار می‌کند و سرعت واکنش نشان دادن شما را افزایش می‌دهد. همچنین، اطلاعات محل اقامتتان را برای عزیزانتان بفرستید تا مجبور نباشند هنگامی که نگرانتان هستند ویدیویی را که از حیاط محل اقامتتان برایشان فرستاده‌اید با تصویر حیاط تمام هتل‌های شهر تطبیق دهند تا محل اقامتتان را پیدا کنند (هرگونه شباهتی با واقعیت قویاً تایید می‌شود) و اگر کمپ می‌کنید برنامه‌ی سفرتان را با نزدیکانتان به اشتراک بگذارید. اگر می‌توانید دو کارت اعتباری با خود ببرید و هر کدام را در یک کیف متفاوت بگذارید تا اگر یکی را گم کردید دیگری نجاتتان دهد. علاوه بر این، من اگر هم کارت ملی و هم شناسنامه‌ام را با خود ببرم، جدا از هم نگه‌شان می‌دارم.

و حرف آخر این که هیچ تجربه‌ای شبیه تنهایی سفر کردن نیست، امیدوارم امتحانش کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *