اولین مواجهه معنادار من و استرس به 17 سالگی من برمیگردد. نشسته بودم روی نیمکت کلاس کوچکی از یک دبیرستان خوشنام و ناظم مدرسه، خانم “کارخانه”، جلسه مصاحبه را پیش میبرد و سوالاتی به عجیبی نام خانوادگیاش میپرسید، سوالاتی مانند این که “برای به دست آوردن یه رتبه خوب تو کنکور حاضری چه کارایی بکنی؟”. …